چفیه

گروه فرهنگی چفیه

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «پیامبر اکرم» ثبت شده است

همه باید کار کنند....

6⃣
غذای دسته جمعی

همینکه رسول اکرم و اصحاب و یاران از مرکبها فرود آمدند ، و بارها را بر زمین نهادند ، تصمیم جمعیت براین شد که برای غذا گوسفندی را ذبح و آماده کنند. 
یکی از اصحاب گفت : "سر بریدن گوسفند با من."
دیگری : "کندن پوست آن بامن."
سومی : "پختن گوشت آن بامن."
چهارمی : . . . 
رسول اکرم : "جمع کردن هیزم از صحرا بامن."
جمعیت : "یا رسول الله شما زحمت نکشید و راحت بنشینید ، ما خودمان‏ 
با کمال افتخار همه اینکارها را می‏کنیم."
رسول اکرم : "می‏دانم که شما می‏کنید ، ولی خداوند دوست نمی دارد بنده‏اش را در میان یارانش با وضعی متمایز ببیند که ، برای خود نسبت به‏ دیگران امتیازی قائل شده باشد." 
سپس به طرف صحرا رفت . و مقدار لازم خار و خاشاک از صحرا جمع کرد و آورد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی قاسمی

بابا یه کم عزت داشته باش! خودت کارهات رو انجام بده...

قافله چندین ساعت راه رفته بود. آثار خستگی در سواران و در مرکبها پدید گشته بود. همینکه به منزلی رسیدند که آنجا آبی بود، قافله فرود آمد. رسول اکرم نیز که همراه قافله بود شتر خویش را خوابانید و پیاده شد. قبل از همه چیز، همه در فکر بودند که خود را به آب برسانند و مقدمات نماز را فراهم کنند.

رسول اکرم بعد از آنکه پیاده شد، به آن سو که آب بود روان شد، ولی بعد از آنکه مقداری رفت، بدون آنکه با احدی سخنی بگوید به طرف مرکب خویش بازگشت. اصحاب و یاران با تعجب با خود می گفتند آیا اینجا را برای فرود آمدن نپسندیده است و می خواهد فرمان حرکت بدهد؟ چشمها مراقب و گوشها منتظر شنیدن فرمان بود. تعجب جمعیت هنگامی زیاد شد که دیدند همینکه به شتر خویش رسید، زانو بند را برداشت و زانوهای شتر را بست و دو مرتبه به سوی مقصد اولی خویش روان شد.

فریادها از اطراف بلند شد: «ای رسول خدا! چرا ما را فرمان ندادی که این کار را برایت بکنیم، و به خودت زحمت دادی و برگشتی؟ ما که با کمال افتخار برای انجام این خدمت آماده بودیم.»

در جواب آنها فرمود: «هرگز از دیگران در کارهای خود کمک نخواهید، و به

دیگران اتکا نکنید و لو برای یک قطعه چوب مسواک باشد.» 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی قاسمی

علم بهتر است یا عبادت؟!

رسول اکرم(ص) وارد مسجد مدینه شد. چشمش به دو اجتماع افتاد که از دو دسته تشکیل شده بودند و هر دو دسته حلقه‌ای تشکیل داده و سرگرم کاری بودند؛ یک دسته مشغول عبادت و ذکر و دسته‌ی دیگر، به تعلیم و تعلم و یاد دادن و یاد گرفتن سرگرم بودند. هر دو دسته را از نظر گذرانید و از دیدن آنها مسرور و خرسند شد. به کسانی که همراهش بودند رو کرد و فرمود: "این هر دو دسته کار نیک میکنند و برخیر و سعادت‌اند." آنگاه جمله ای اضافه کرد: "لٰکن من برای تعلیم و دانا کردن فرستاده شده ام."
سپس خودش به طرف همان دسته‌ای که به کارِ تعلیم و تعلم اشتغال داشتند رفت و در حلقه آنها نشست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی قاسمی