چفیه

گروه فرهنگی چفیه

مومن واقعی روز به روز به ایمانش افزوده می‌شود | خلاصه کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن؛ قسمت هفتم

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ

یکی از ویژگی‌های مومنان این است که وقتی یاد خدا شود دل‌ آنان پر از احساس رعب و حقارت در برابر پروردگار می‌شود.
 
ویژگی دیگر مومن این است که وقتی آیات قرآن بر آنها خوانده می‌شود، ایمان در دلهای ایشان ریشه می‌دواند.
ایمان مومن راستین این‌گونه نیست که با گذر زمان کاسته و در آخر ریشه‌کن شود؛ بلکه با گذر زمان افزایش پیدا می‌کند.
این آیه یک پاسخ به آن کسانی است که می‌گویند نباید قرآن را تفسیر و ترجمه کرد؛ چون ما درحد فهم آن نیستیم.
اما این آیه نشان می‌دهد که قرآن درحد فهم و عقل انسان‌ است که وقتی آن را تلاوت می‌کند باید به ایمانش افزوده شود.
نشانه‌ی دیگری که در دنباله آیه آمده است این است که مومن به خدای خود اتکا و توکل می‌کند.
حال آیا توکل به این معناست که دست روی دست بگذاریم تا خدا کارها را انجام بدهد؟! نه؛ این روش بنی‌اسرائیلی مطرود و به دور از مسلمان است.
اگر از بنده‌ی خدا کار برنمی‌آمد خداوند رسولان را برای هدایت آن‌ها ارسال نمی‌کرد.
توکل یعنی اینکه در همه حال توکل و اتکای فرد به خدا باشد.
اگر به این تعبیر دقت کنید می‌بینید که توکل به عنوان یک عامل محرک تبدیل شده است.
توکل یعنی اینکه وقتی در بن بست قرار گرفتی تلاشت را بکنی و به خدا تکیه بکنی.
یک عده که توکل را دست روی دست گذاشتن معنا می‌کنند یا نمی‌فهمند و یا شرف ندارند.
انسان متوکل تمام تلاشش را می‌کند و بقیه را به خدا وا می‌گذارد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی قاسمی

در رکاب خلیفه

علی(علیه السلام) هنگامی که به سوی کوفه می آمد وارد شهر انبار شد که مردمش ایرانی بودند.

کدخدایان و کشاورزان ایرانی خرسند بودند که خلیفه محبوبشان از شهر آنها عبور می کند، به استقبالش شتافتند. هنگامی که مرکب علی به راه افتاد آنها در جلو مرکب علی علیه السلام شروع کردند به دویدن. علی آنها را طلبید و پرسید: "چرا می دوید، این چه کاری است که می کنید؟!" 

- "این یک نوعی احترام است که ما نسبت به امرا و افراد مورد احترام خود می کنیم. این، سنت و یک نوع ادبی است که در میان ما معمول بوده است."

- "این کار شما را در دنیا به رنج می اندازد و در آخرت به شقاوت می کشاند. همیشه از این گونه کارها که شما را پست و خوار می کند خودداری کنید. بعلاوه این کارها چه فایده ای به حال آن افراد دارد؟!"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی قاسمی

قوانین تکوینی و تشریعی

 یکی از مباحثی که ممکن است مورد  توجه شما هم قرار گرفته باشد قوانین حاکم بر عالم است‌.

قوانین حاکم بر عالم به دو دسته تقسیم می‌‌شود:

۱.  قوانین تکوینی: "قوانین تکوینی که از آن به عنوان قانون طبیعت نیز یاد می‌شود، شامل قوانینی است که همه‌ی موجودات در برابر آن تسلیمند و سرپیچی از آنها باعث نابودی حتمی می‌باشد.
مثلا وقتی دانه‌ای را در خاک می‌کاریم و به آن آب می‌دهیم، کم کم رشد می‌کند و گل می‌دهد. در این مثال خاک و آب و دانه و گیاه، همگی تسلیم امر پرودگارند و می‌توان گفت همگی مسلم هستند."

۲. قوانین تشریعی: "اما قوانین تشریعی، آن دست از قوانینی است که از طریق پیامبران و کتب آسمانی به انسان‌ها ابلاغ شده است و اطاعت یا سرپیچی امری اختیاری می‌باشد.
از آن‌جایی که تخطی از قوانین تکوینی پیامدهای بدی را در پیش دارد، تخطی از قوانین تشریعی نیز این گونه است ولی تفاوتی که وجود دارد این است که پیامدهای سرپیچی از قوانین تشریعی هم در دنیا و هم در آخرت گریبانگیر فرد خاطی می‌شود."

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی قاسمی

احساس ترس در برابر خدا چگونه است؟! | خلاصه کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن؛ قسمت ششم

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ

در اینجا پنج صفت برای خداوند ذکر شده است.
می‌گوید که منحصرا مومنان این‌گونه‌اند که هنگامی که یاد خدا می‌شود، دلهایشان به بیم می‌آید.
ممکن است کسی بگوید من گناهی نکرده‌ام و بیمی هم ندارم؛ اما این بیم با بیمی که انسان در برابر قاضی دارد متفاوت است.
این بیم ناشی از گناهان آینده نیست، این بیم به خاطر ترس از این است که نکند در این درگاه عظیم از راه مستقیم منحرف شود و این با معرفت حصول می‌شود.
برخی‌ها می‌گویند که وقتی ائمه تضرع می‌کردند، تصنعی بوده است و قصدشان این بوده است که ما یاد بگیریم.
اما این‌گونه نیست؛ آنها صرفا معرفتشان نسبت به این دستگاه عظیم بیشتر از ما بوده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی قاسمی

مسلمان و کتابی

در آن ایام ، شهر کوفه مرکز ثقل حکومت اسلامى بود. در تمام قلمرو کشور وسیع اسلامى آن روز، به استثناى قسمت شامات ، چشمها به آن شهر دوخته بود که چه فرمانى صادر مى کند و چه تصمیمى مى گیرد.

در خارج این شهر دو نفر، یکى مسلمان و دیگرى کتابى (یهودى یا مسیحى یا زردشتى ) روزى در راه به هم برخورد کردند.مقصد یکدیگر را پرسیدند، معلوم شد که مسلمان به کوفه مى رود و آن مرد کتابى در همان نزدیکى ، جاى دیگرى را در نظر دارد که برود. توافق کردند که چون در مقدارى از مسافت راهشان یکى است با هم باشند و با یکدیگر مصاحبت کنند.

راه مشترک ، با صمیمیت ، در ضمن صحبتها و مذاکرات مختلف طى شد. به سر دوراهى رسیدند، مرد کتابى با کمال تعجب مشاهده کرد که رفیق مسلمانش از آن طرف که راه کوفه بود نرفت و از این طرف که او مى رفت آمد.

پرسید: مگر تو نگفتى من مى خواهم به کوفه بروم ؟

چرا.

پس چرا از این طرف مى آیى ؟ راه کوفه که آن یکى است .

مى دانم ، مى خواهم مقدارى تو را مشایعت کنم . پیغمبر ما فرمود:((هرگاه دو نفر در یک راه با یکدیگر مصاحبت کنند، حقى بر یکدیگر پیدا مى کنند))، اکنون تو حقى بر من پیدا کردى . من به خاطر این حق که به گردن من دارى مى خواهم چند قدمى تو را مشایعت کنم . و البته بعد به راه خودم خواهم رفت .

اوه ! پیغمبر شما که این چنین نفوذ و قدرتى در میان مردم پیدا کرد و به این سرعت دینش در جهان رایج شد، حتما به واسطه همین اخلاق کریمه اش ‍ بوده .

تعجب و تحسین مرد کتابى در این هنگام به منتها درجه رسید که برایش ‍ معلوم شد، این رفیق مسلمانش ، خلیفه وقت ((على بن ابیطالب علیه السلام -)) بوده . طولى نکشید که همین مرد، مسلمان شد و در شمار افراد مؤمن و فداکار اصحاب على علیه السلام قرار گرفت.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی قاسمی

آیا خداوند می‌تواند سنگی درست کند که خودش نتواند آن‌ را بلند کند؟!

یکی از شبهاتی که گروه‌های ضد اسلام، مدتی است که روی آن مانور می‌دهند این است که آیا خدا می‌تواند سنگی درست کند که خودش نتواند آن را بلند کند؟!

جواب این سوال بسیار ساده است.
شما نمی‌توانید یک میله‌ی دو کیلوگرمی را که نصف آن در زمین فرو رفته است را بلند کنید؛ اما این دلیل بر ناتوانی شما نیست. آن میله قابلیت بلند شدن ندارد.
اما مگر نمی‌شود که خداوند به وسیله‌ی معجزه چنین کاری را انجام بدهد؟!

به عنوان مقدمه برای این پرسش انواع محالات را بررسی می‌کنیم

۱.  محال عرفی: امری که اتفاق افتادن آن در بین مردم محال است. مثلا یک نفر از ارتفاع چهارمتری بپرد و اتفاقی برایش نیفتد.

۲. محال عقلی: امری که اتفاق افتادت آن از نظر عقلی محال است. مثلا بیرون آمدن شتر از دل کوه

۳‌‌. محال ذاتی: چیزی که ذاتا محال است. مثلا این‌که یک فیل را از سوراخ سوزن رد کنیم!!

معجزات به گروه دوم تعلق می‌گیرند. یعنی آنهایی که از نظر عقل محال هستند.
حال اینکه خداوند چیزی خلق کند که خودش نتواند آن را بلند کند از نظر ذاتی محال است. زیرا خداوند نامحدود است و اگر قرار باشد چیزی از او بزرگتر و قوی‌تر باشد، می‌شود نامحدود+۱ و این امری محال است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی قاسمی

قافله‌ای که به حج می‌رفت

قافله‌ای از مسلمانان که آهنگ مکه داشت، همین‌که به مدینه رسید چند روزی توقف و استراحت کرد و بعد، از مدینه به مقصد مکه به راه افتاد.

در بین راهِ مکه و مدینه، در یکی از منازل، اهل قافله با مردی مصادف شدند که با آنها آشنا بود. آن مرد در ضمن صحبت با آنها متوجه شخصی در میان آنها شد که سیمای صالحین داشت و با چابکی و نشاط مشغول خدمت و رسیدگی به کارها و حوائج اهل قافله بود.
در لحظه اول او را شناخت. با کمال تعجب از اهل قافله پرسید: "این شخصی را که مشغول خدمت و انجام کارهای شماست می شناسید؟"

- نه؛ او را نمی شناسیم. این مرد در مدینه به قافله ما ملحق شد. مردی صالح و متقی و پرهیزگار است. ما از او تقاضایی نکرده‌ایم که برای ما کاری انجام دهد ولی او خودش مایل است که در کارهای دیگران شرکت کند و به آنها کمک بدهد.

- معلوم است که نمی شناسید؛ اگر می شناختید این طور گستاخ نبودید و هرگز حاضر نمی شدید مانند یک خادم به کارهای شما رسیدگی کند.

- مگر این شخص کیست؟

- این، علی بن الحسین زین العابدین است.

جمعیتْ آشفته بپا خاستند و خواستند برای معذرت دست و پای امام را ببوسند.
آنگاه به عنوان گله گفتند: "این چه کاری بود که شما با ما کردید؟! ممکن بود خدای ناخواسته ما جسارتی نسبت به شما بکنیم و مرتکب گناهی بزرگ بشویم."

امام: "من عمدا شما را که مرا نمی شناختید برای همسفری انتخاب کردم، زیرا گاهی با کسانی که مرا می شناسند مسافرت می کنم، آنها به خاطر رسول خدا زیاد به من عطوفت و مهربانی می کنند، نمی گذارند که من عهده دار کار و خدمتی بشوم، از این رو مایلم همسفرانی انتخاب کنم که مرا نمی شناسند و از معرفی خودم هم خودداری می کنم تا بتوانم به سعادت خدمت رفقا نائل شوم."

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی قاسمی

بصیرت یعنی شهید عبدالحمید دیالمه

کسی که در زمان تبلیغات انتخاباتی #بنی‌صدر درخواست #مناظره با او را داد...
جوان ۲۵ ساله‌ای‌ که قبل از شروع ریاست جمهوری بنی‌صدر، متوجه #نفوذ دشمن می‌شود‌.

جوان ۲۵ ساله‌ای که در مجلس -که اعضای آن بسیاری از سران و علمای فعلی بودند- سخنرانی می‌کند و مجلس را بر عزل بنی‌صدر متفق می‌کند.

جوان ۲۵ ساله‌ای که وقتی می‌خواستند به چیزی در مجلس رای بدهند می‌گفتند "ببینید نظر دیالمه چیست."

حال چه ویژگی‌هایی باعث پدید آمدن این‌چنین شخصیتی شده است؟!

اولین ویژگی "فیلسوف بودن" ایشان است.
وقتی کسی فلسفه می‌داند، به این سادگی‌ها نمی‌شود فریبش داد. چون ذهنش منطقی بار آمده است(البته این در مورد هر فیلسوفی صدق نمی‌کند)‌؛ در هر ماجرایی دنبال چرا و استدلال می‌گردد؛ فلذا به این سادگی‌ها گول نمی‌خورد.

ویژگی دومی که باعث این تاثیرگذاری عظیم در این شهید می‌شود، مطالعه‌ی بسیار زیاد است.
کسی که زیاد مطالعه می‌کند، ولو این مطالعه، کتابِ داستان و رمان هم باشد؛ خود به خود با اتفاقات مختلفی رو به رو می‌شود و اطلاعات بیشتر و دید بازتری نسبت به مسائل دارد.

سومین ویژگی که باعث ساخته شدن چنین شخصیتی می‌شود، #جریان_شناسی است.
الان یکی از معضلات جامعه‌ی کنونی، شخص گرایی است که متاسفانه در قشر مذهبی هم نفوذ کرده است.
شخص گرایی یعنی چه؟! یعنی مثلا جبهه‌ی انقلاب را یک فرد می‌بینند و نه یک جریان.
این می‌شود که وقتی از فردی خطایی سر می‌زند، آن‌را به پای جبهه انقلاب می‌گذارند.
اما شهید عبدالحمید دیالمه فرد را نمی‌بیند. جریان پشت‌سر آن فرد را می‌بیند. تفکر آن فرد را می‌بیند.
آن فرد را بخشی از یک جریان پیچیده می‌داند.
بصیرت یعنی اینکه فقط یک‌شخص را نبینی؛ بلکه یک جریان، یک تفکر و یک هدف را ببینی و سر و کارت با جریان‌ها و تفکرها و اهداف باشد و نه افرادی که می‌روند و می‌آیند.

البته این ویژگی‌ها اگر با تقوا همراه شوند، باعث به وجود آمدن شخصیتی مانند شهید دیالمه خواهند شد...

شهید دیالمه استثناء نیست...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی قاسمی

مومن بی عمل به چه ماند؟! | خلاصه کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن؛ قسمت پنجم

فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَصْلِحُوا ذَاتَ بَیْنِکُمْ ۖ وَأَطِیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ
پس اگر مومن هستید از خداوند پروا کنید و بین خودتان را اصلاح کنید. بر سر موارد جزئی با یکدیگر جدل نکنید.
برخی‌ها فقط دنبال بهانه‌اند که به دیگران بپرند‌.
و دستور آخر یک چیزی است که شامل همه‌ی نیکی‌ها می‌شود و همه‌ی بدی‌ها را دفع می‌کند؛ از خداوند و پیامبر اطاعت کنید.
نکته‌ای که این آیه دارد این است که فقط گروش قلبی و ایمان قلبی و زبانی فایده ندارد.
اگر مومن هستید باید لوازم ایمان را رعایت کنید؛ باید زندگی شما با یک نفر که منکر خداست تفاوت داشته باشد‌.
باید از دستورات خدا اطاعت کنید.
دستورات خدا درمورد مال و جان و همه چیز شما است؛ اگر از این‌ها اطاعت کردی می‌توانی بگویی مومنی‌.
و الا اینکه شما بگویید مومن هستم کافی نیست و باید در زندگی شما انعکاس داشته باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی قاسمی

دیوان حافظ معجزه‌ست...!!

حالا بهم بگو که چرا دیوان حافظ نمی‌تونه در حد #قرآن باشه؟!

مسلمان- سلااام
تو گفتی که دیوان حافظ پندآموزه و قرآن هم پندآموز... ولی پندهای قرآن کجا و پندهای دیوان حافظ کجا؟!
اگر کسی به پندهای قرآن عمل کنه، قطعا رستگار میشه و تاریخ کاملا این رو نشون داده؛ ولی تضمینی وجود نداره که تو به حرف‌های لسان غیب گوش بدی و سعادتمند بشی.
بعدا یه جوری می‌گی پندهای دیوان حافظ، انگار حافظ این پندها رو با الهام از نظریات داروین گفته!!
خب حافظ هم اینها رو با الهام از قرآن گفته.

آتئیست- شاید هم دلیل کهنه نشدن شعرهای حافظ همینه!

مسلمان- احسنت!
دومین مورد معجزه داشتن قرآن در بطن همون پندهاست.
دیوان حافظ معجزه هم داره؟!

آتئیست- بله؛ فالهای حافظ خیلی دقیق هستن

مسلمان- معجزه یعنی چیزی که اگر همه‌ی مردم هم جمع بشن نتونن انجامش بدن ولی پیشگویی و فال و رمل رو که دعا نویسا هم انجام می‌دن

آتئیست- آهان؛ تعریف معجزه رو فراموش کرده بودم.

مسلمان- مثلا قرآن چه معجزاتی داره؟!
شما سوره‌ی کهف رو بخون. از اول سوره‌ی کهف تا اونجایی که می‌خواد بگه "اصحاب کهف ۳۰۹ سال تو غار بودند" سیصد و نه کلمه‌ست!!
این کار بشره؟!

آتئیست- !!

مسلمان- این تازه یک معجزه عددی قرآن بود.
اگر بخوام همه‌ی معجزات قرآن رو بگم باید سه روز حرف بزنیم.
خودتون می‌تونید تو اینترنت سرچ کنید و ببینید.
تازه! تا الان هیچ‌کس نتونسته مثل قرآن بیاره ولی خیلی از شعرا، شعرهایی بهتر از حافظ گفتن.
حالا متوجه شدید چرا دیوان حافظ و قرآن قابل مقایسه نیست؟!
ایز ایت ایزی؟!

آتئیست- تامام تامام :))

اول این مکالمه رو با "سلام رفیق" شروع کردم تا این رو بگم:
توی بحث‌ها درسته هم‌نظر نیستیم ولی هم‌وطن که هستیم!
خیلی از مخالفان اسلام به خاطر بد رفتاری ما مخالف اسلام شدن. به قول معروف مایه‌ی رونق کفر است مسلمانی ما...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مهدی قاسمی